مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم اسیر عـصمت تو آسـیهست، مـریم هم زِ هر دمت همه سر میرود عصارهٔ وحی که با رسول خـدا همسری و هـمدم هم تو کـیـسـتی؟ جـبـل الـنـور خـانهٔ احمد چو نور، روشنی و مثل کوه، محکم هم همین بس است ز شأنت که دخترت زهراست فـدای دخـتـر تو عـالـم اسـت و آدم هم قسم به آب! که تو خاستگاه تـطهـیـری گـواه پـاکی تو کـوثـر است، زمزم هم دمـیـد در برهـوت حـجـاز یـاس از تو بهـشـت میشـود از مـقـدمت جهـنم هم تویی تو سنگ صبـور رسـول آیـنـهها برای درد دلـش مـحـرمی و مرهـم هم تـو لایـق لـقـب اُمّ مـؤمـنـیـن هــسـتــی رکـاب دین نـبـی را نـگـیـن خـاتـم هـم کلید قلب نبی دست توست، با این گنج دگـر نـیـاز نـداری به اسـم اعـظـم هـم فقط نه گرد بیـابان سِتُردی از رخ یار که پاک کردهای از روی مصطفی غم هم برای یـاری دین مال دادی و جان نیز به محـضـر کـرم تو گـداست حـاتم هم به شرح حال رسول و بتول بعد از تو فغان کم است، تأسف کم است، ماتم هم پس از تو فاطمه دیگر غریب ماند غریب فـقـط نه فـاطـمـه، بلکه نـبـی اکـرم هم |